"عید بندگی" یا "عزای شرمندگی"
امروز عید فطر بود...
نمیدانم میبایست که خوشحال باشیم یا ناراحت؟جشن بگیریم یا عزا؟ نمیدانم وقتی صدای ناله ی مدد خواهی ناموس مسلمین در جای جای جهان،از جمله در فلسطین،سوریه،عراق،نیجریه ومیانمار و... بلند است،قرآن به سر کردن من ارزشی دارد یا نه؟
وقتی سفره ی افطار عده ای با موشک و خون و خاک وخاشاک،رنگین میشد،سفره افطاری رنگارنگ من جلوی تعدادی مرفه ، اجری داشته یا نه؟
نمیدانم وقتی دست و صدای درماندگان ،یتیمان ،مظلومان و مادران عزیز از دست داده،به سوی تو بلند است ،صدای بی دغدغه ی ما که از جای گرم در می آید به تو میرسد یانه؟
وقتی میبینم عده ای قلیل متحد شده و همچون زالو به جان و پیکره ی اسلام افتاده اند و خونش را میمکند ، و ما با یک میلیارد و اندی جمعیت به اصطلاح مسلمان و البته متفرق،به جشن بندگی ایستاده ایم،فقط میتوانم بگویم:
خدایا شکر که کربلا نبودیم...
- ۹۳/۰۵/۰۸