پس از چند ساعت ز اتلاف وقت
به پا ایستادم ولیکن چه سخت
پی آب گشتم به سرعت روان
به غیبت گشودم دهان و زبان
سپس آب بازی و شاید وضو
نه تسبیح و ذکری ، نه یادی از او
شدم رو به قبله، دو دستم به گوش
همه قرض و قولم بیامد به هوش
رسیدم به حمد و ثنای خدا
به سرعت حواسم شد از من جدا
به عادت شدم بر رکوع و سجود
بغل دستی ام اختیارم ربود
قنوتی شده...خیره گشتم به دست
خوشا کافر راسخ و بت پرست
نمازم چو رکعت به سوم رسید
دو گوشم جلوتر صدایی شنید
دو چشم خمارم بسوی صدا
بدیدم در[درب] خانه مرد گدا
شده آخرین رکعتم خرج او
سلامی چو دادم شدم چون لبو
که ای نانجیب و رفیق چوپوق
نشد این نماز شاربت را به فوق
گدا گرچه همتا و همزاد توست
پی خانه ات کبر خود را بشست
تو دنبال ربی ولی با غرور
گدا نزد تو با خضوع و شعور
کمی فکر کردم که عمری دراز
در دیزی ات گرچه بودست باز
حیای منه گربه پس در کجاست؟
که الحق عذابت برایم سزاست
خدایا تهی باشد اندر کفم
برای دوزخ منتظر در صفم
شهریور 90-منزل
چه کرد با این شعرت با ما
ضمنا این مصرع آخر (منتظر) ایهام داشت.
واقعا زیبا بود